|
چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:, :: 15:38 :: نويسنده : alireza
Two rednecks are out hunting, and as they are walking along they come upon a huge hole in the ground. They approach it and are amazed by the size of it. دوتا مخ تعطیل به شكار رفته بودند همین طور كه داشتند قدم می زدند رسیدند به یك گودال بزرگ .وقتی به كنار گودال رسیدند از بزرگی گودال شگفت زده شدند اولی : چه گودالی !!!حتی نمیشه ته آن را دید !فكر می كنی عمقش چقدره؟ دومی : نمی دونم بیا یه چیزی بندازیم توش ببینیم چقدر طول می كشه به ته گودال می رسه اولی :اینجا یك موتور ماشین قدیمی هست بیا كمك كن بندازیمش توی گودال ببینیم چی میشه بنابراین آنها موتور را برداشتند آوردند كنار گودال یك دو سه و بعد انرا انداختند توی گودال همانطور كه داشتند به لبه گودال نگاه می كردند و گوش می دادند دیدند صدایی از پشت بوته ها می اید تا برگشتند ببیند صدای چیه دیدند بزی با سرعت زیاد از كنار آنها رد شد و خودش را داخل گودال پرت كرد درحالیكه داشتند هاج وواج به همدیگه نگاه می كردند و فكر می كردند چه اتفاقی افتاده است سروكله ی كشاورز پیری پیدا شد كه به طرف انها می آمد كه به آنها گفت :شما اتفاقی یك بز این طرفا ندیدید؟ شكارچی اولی میگه : جالبه كه می پرسی یك دقیقه ی پیش یك بز از توی بیشه ها امد و با سرعت زیاد با كله رفت توی گودال كشاورز میگه : این كه غیر ممكنه من بزه را با زنجیر به موتور ماشینی بسته بودم نظرات شما عزیزان:
|